سلام دوست من
خیلی ها روزهای تعطیل را تاساعت 12 ظهر خوابند وبعد از ظهر هم اگر اینترنتی دارند باآن کارمی کنند یا فیلمی نگاه می کنند یا مطالعه می کنند یا اگر خیلی شاهکارکنند به خانه دوستی ، آشنایی سر می زنند .یعنی از خانه ای به خانه دیگر می روند . هنوز سایه خستگی در تن آنهاست . من میگم به جای خانه ماندن بزنیم به کوهی، بیابانی ،پارکی ، استخری و...
نظر شما چیه ؟
سلام دوست من
نمی دونم که چقدر پایبند به دعایی ، چقدر به زیارت می روی ولی اگه تا حالا انجام ندادی تجربه اش هیچ ضرری نداره با دلی شکسته وغمگین به بارگاه حضرت باری بیا ، هیچ دربونی نداره ، شماره ای نمی خواد بگیری مبلغی هم نمی خواد بدی . از دیدارت خیلی خوشحال می شه اگه با دلی شکسته بری که خیلی تحویلت هم می گیره خوب خودتی و اون، حالا می تونی هرچه که تودلت سنگینی می کنه رو بریزی بیرون ......... ریختی ....... خوب منتظر جوابی؟ به زودی همه رو برات درست می کنه ولی به صلاح دید خودش زمانشو هم خودش معین می کنه نه تو با شه !
نظر تو در این باره چیه ؟
سلام دوست من
نمی دانم که چقدر برای تو این اتفاق افتاده که انگار دنیا برات به اخر رسیده خسته و کوفته ای کسی حرف تو را نمی فهمد به عزیزترین کس زنگی می زنی وقت نداره با هات حرف بزنه کلافه شدی ، سردرگمی افکار گوناگونی در سرت رژه می زنند ولی به نظرت همه پوچند . در این حالت می دونی باید چکار کنی بهت می گم اول از جایی که هستی بلند شو برو صورتت را با اب سرد بشوی . سپس یک قلم وکا غذ بردار ومشکلت را بنویسبعد که نوشتی سه راه حل برایش بنویس در ضمن زمانی که را حل می نویسی باید فکر کنی که مشکل مال کس دیگر است وتو او را راهنمایی می کنی پس اولین راه حل را از دیدگاه خودت بنویس را حل دوم مال پدرو مادرتست که باید از دیدگاه آنها بنویسی سوم از دیدگاه مردم بیرون است که بی خیال شماینداین را باید بدترین احتمال را بنویسی . با این روش می توانی بر مشکلا ت روزمره خود غلیه کنی .
نظر تو چیست ؟
سلام دوست من
یک سال پیش یکی از همکاران بسیار غیر طبیعی عرق می کردند به حدی که ایشان در زمستان با آستین کوتاه به سر کار حاضر می شدند .یک روز یکی از بچه ها به او اصرار کرد که برود و ازمایش بدهد ولی قبول نکرد و اصرار داشت که چیزش نیست . سه ماه پیش این دوست ما برای مسافرت عازم یکی از شهرهای جنوبی می شود ولی در میان راه حالش به هم می خورد وخلاصه کارش به بیمارستان می کشد .در بیمارستان از ایشان آزمایش به عمل می آید ونتیجه را به ایشان می گویند .ایشان مبتلا به بیماری سرطان مغز استخوان بودند واز نوع پیشرفته ی آن پزشک معالج ایشان به او گفته بود که اگر زود تر مراجعه می کرد امکان درمان آن وجود داشت ولی حالا خیلی دیر شده است .
خوب نظر شما درباره این داستان واقعی چیست ؟
سلام دوست من
یک تفکری که خانواده ام به آن خیلی اهمیت می دهند حفظ ظاهر انسان است به عقیده آنها انسانی که ظاهری مقبول داشته باشد حتی رفتار انسانهای دیگر با او فرق می کند وسعی می کنند با احترام بیشتری با او رفتار کنند .من این تجربه را در طول زندگی به کار می برم ودیدم که خانواده ام راست می گویند .
نظر تو چیست ؟